بگذآر سُ _ ک _ و _ تـ قآنون زندگی مَن بآشد…
وَقتی وآژِه هآ دَرد رآ نِمی فَهمند….
عشق یعنی مستی ودیوانگی عشق یعنی در جهان بیگانگی عشق یعنی
شب نخفتن تاسحر عشق یعنی سجده ها با چشم تر عشق یعنی سر به
در اویختن عشق یعنی اشک حسرت ریختن عشق یعنی در جهان رسوا
شدن عشق یعنی مست و بی پروا شدن عشق یعنی سوختن یا ساختن
عشق یعنی زندگی را باختن عشق یعنی انتظار و انتظار عشق یعنی هر
چه بینی عکس یار عشق یعنی دیده بردر دوختن عشق یعنی در فراقش
سوختن
گاهـ ـی حجـ ـم ِ دلــــتنـگی هایـ ـم
آن قــَ ـــ ـدر زیـاد میشود
که دنیــــا
با تمام ِ وسعتش
برایـَم تنگ میشود ...
... دلتنــگـم...
دلتنـــــگ کسی کـــــه
گردش روزگــــارش به من که رسیــــد از
حرکـت ایستـاد...
دلتنگ کسی که دلتنگی هایم را ندید...
دلتنگ ِ خود َم...
خودی که مدتهــــ ــــ ــاست گم کـر د ه ام ...
خدا میداند که امروز چندبار دلم ریخت از دیدن کسی که فقط لباسش شبه تو بود.
اونی که نخواست ما رو بالاخره میاد دیدن جسدم...!!
اونی که حتی نیومد تولدم زیر تابوتمو گرفته...!!
اونی که سلام نمیکرد میاد برای خدافظی...!!
عجب روزیه اون روز...!!
حیف که اون موقع خودم نیستم...!!
با تیشه خیال تراشیده ام تورا ...
در هر بتی که ساخته ام دیده ام تو را
از آسمان به دامنم افتاده آفتاب ؟ ...
یا چون گل از بهشت خدا چیده ام تو را
هر گل به رنگ و بوی خودش می دمد به باغ..
من از تمام گلها بوییده ام تو را
رویای آشنای شب و روز عمر من ...
در خواب های کودکی ام دیده ام تو را
از هر نظر تو عین پسند دل منی ...
هم دیده ، هم ندیده ، پسندیده ام تو را
زیبا پرستی ِ دل من بی دلیل نیست ...
زیرا به این دلیل پرستیده ام تو را
با آنکه جز سکوت جوابم نمی دهی ...
در هر سوال از همه پرسیده ام تو را
از شعر و استعاره و تشبیه برتری ...
با هیچ کس بجز تو نسنجیده ام تو را
قیصر امین پور
پایانـــــــی برای قصــــــه ها نیست،
نه بره ها گرگ میشوند نه گرگها سیر!
خسته ام از جنس قلابی آدمها...
دار میزنم خاطرات کسی را که مرا دور زده،
حالم خوب است...
اما گذشته ام درد میکند!!
این موجود که از آن به عنوان یک نوع کرم دریایی نام برده می شود موجودی میان بی مهرگان و مهردارها است. همچنین این موجود از دانه هایی که در اعماق اقیانوس ها وجود دارد تغذیه می کند و البته حرکت بدنش نیز هیچ حالت مشخصی ندارد و به طریقه های مختلف حرکت می کند.
ادامه مطلب...
این میوه از جمله میوه های عجیب منطقه آمازون است و شباهت زیادی
به خرچنگ ها دارد. البته برای رسیدن به قسمت خوشمزه باید پوست آن
را جدا کنید و در داخل آن هسته هایی به رنگ قرمز دیده می شود که
منابع غنی از ویتامین ها هستند. در گذشته از این میوه استفاده بسیار زیادی می شد
ادامه مطلب...
- زالو تی رکس: این نوع زالو که اصطلاحا به آن «شاه زالوی ظالم» لقب داده شده در ماه آوریل امسال در جنگل های آمازون و در خاک کشور پرو کشف شده است. این زالو که طول آن حدود هفت سانتی متر است دندان هایی بسیار بزرگ، ولی آلت تناسلی بسیار کوچکی دارد.
ادامه مطلب...
اگر گناه وزن داشت؛
هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد ؛
تو از کوله بار سنگین خویش ناله میکردی ...
و من شاید ؛ کمر شکسته ترین بودم
اگر غرور نبود؛
چشمهایمان به جای لبهایمان سخن نمیگفتند ؛
و ما کلام محبت را در میان نگاههای گهگاهمانجستجو نمیکردیم
اگر دیوار نبود؛ نزدیک تر بودیم ؛
با اولین خمیازه به خواب میرفتیم
و هر عادت مکرر را در میان ۲۴ زندان حبس نمیکردیم
اگر خواب حقیقت داشت؛
همیشه خواب بودیم
هیچ رنجی بدون گنج نبود ...
ولی گنج ها شاید بدون رنج بودند
اگر همه ثروت داشتند؛
دل ها سکه ها را بیش از خدا نمی پرستیدندپ
و یکنفر در کنار خیابان خواب گندم نمیدید ؛
تا دیگران از سر جوانمردی ؛
بی ارزش ترین سکه هاشان را نثار او کنند
اما بی گمان صفا و سادگی میمرد ....
اگر همه ثروت داشتند
اگر مرگ نبود؛
همه کافر بودند ؛
و زندگی بی ارزشترین کالا بود
ترس نبود ؛ زیبایی نبود ؛ و خوبی هم شاید
اگر عشق نبود؛
به کدامین بهانه میگریستیم ومیخندیدیم؟
کدام لحظه ی نایاب را اندیشه میکردیم؟
و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب میاوردیم؟
آری بی گمان پیش از اینها مرده بودیم....
اگر عشق نبود
اگر کینه نبود ؛
قلبها تمامی حجم خود را در اختیار عشق می گذاشتند
اگر خداوند؛
یک روز آرزوی انسان را برآورده میکرد
من بی گمان
دوباره دیدن تو را آرزو میکردم و تو نیز
هرگز ندیدن مرا
انگاه نمیدانم
براستی خداوند کدامیک را میپذیرفت؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!
دقایقی پیش مامانم سراسیمه اومده تو اتاقم
میگه ، یه بسته گوشت از فریزر گم شده تو برنداشتی؟
خو مادر من ، من گربه ام؟ درنده ام؟ چی ام؟
که فکر کردی یه بسته گوشت خام و یخ زده رو میتونم برداشته باشم؟
ادامه مطلب...
0 | 0 | ||
خانه ی دوست کجاست؟در فلق بود که پرسید سوار
آسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت
نرسیده به درخت
کوچه باغی است که از خواب خدا سبز تر است
و در آن عشق به اندازه ی پرهای صداقت آبی است
می رود تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر بدر می آرد
پس به سمت گل تنهایی می پیچی
دو قدم مانه به گل
پای فوار جاوید اساطیر زمین می مانی
و تو را ترسی شفاف فرا میگیرد
در صمیمیت سیال فضا خش خشی میشنوی
کودکی می بینی
رفته از کاج بلندی بالا جوجه بردارد از لانه نور
و از او میپرسی
خانه دوست کجاست؟
قصه عشقت را به بیگانگان نگو
چرا که این کلاغهای غریب بر کلاه مترسک نیز آشیانه می سازند...
اگر ۴ تکه نان خوشمزه باشد و شما ۵ نفر باشید
کسی که اصلا از مزه آن نان خوشش نمی آید «مادر» است...
هستند مردمانی که خویشاوندان آنها از گرسنگی میمیرند
ولی در عزایش گوسفندها سر میبرند..
از کسی که کتابخانه دارد و کتاب های زیادی می خواند نترس
از کسی بترس که تنها یک کتاب دارد و آن را مقدس می پندارد...
کسانی هستند که روی شانه هایتان گریه میکنند
و وقتی شما گریه میکنید دیگر وجود ندارند
به یک جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی رنج را نباید امتداد داد
باید مثل یک چاقو که چیزها را میبرد و از میانشان میگذرد
از بعضی آدمها بگذری و برای همیشه تمامشان کنی...
آرزو سرابی است که اگر نابود شود، همه از تشنگی خواهند مرد...
پادشاهى در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت سرباز پیرى را دید که با لباسى اندک در سرما نگهبانى مىداد.
از او پرسید: آیا سردت نیست؟
نگهبان پیر گفت: چرا اى پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم.
پادشاه گفت:....
من الان داخل قصر مىروم و مىگویم یکى از لباسهاى گرم مرا برایت بیاورند.
نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد. اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعدهاش را فراموش کرد.
صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالى قصر پیدا کردند، در حالى که در کنارش با خطى ناخوانا نوشته بود:
اى پادشاه من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل مىکردم اما وعده لباس گرم تو مرا از پاى درآورد!
اگر گناه وزن داشت؛
هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد،
خیلی ها از کوله بار سنگین خویش ناله میکردند،
و من شاید؛
کمر شکسته ترین بودم.
" دکتر علی شریعتی "